هنرمندان رمانتیک بیشتر به احساسات و عوامل شخصی و درونی خود توجه داشتند. آنها دنیای خیال و رویا، افسانههای کهن، سرزمینهای دوردست و ناآشنا و هم چنین عواملی را که از زندگی عادی و روزمره فاصله داشت هدف اصلی آثارشان قرار میدادند، بر خلاف آثار کلاسیکها که در آن عقل، منطق و استدلال بر احساسات و عواطف غلبه دارد، آثار هنرمندان رمانتیک سرشار از احساسات و عواطف انسانی است.
صفت رمانتیک از واژه «رمانس» (romance) گرفته شده که معنی اصلی ادبی آن مشتق از داستانها یا قهرمانان اشعار و وقایع قرون وسطی است که به زبان رمانس نوشته میشده است. اشعار قرون وسطی که درباره پادشاه آرتور بودند به رمانسهای آرتوری شهرت داشتند. از آن زمان به بعد و حدود اواسط قرن هفدهم که کلمه رمانتیک مورد استفاده قرار گرفت اشارات ضمنی به چیزهای خیلی دور، افسانهای، موهوم و خیالی، عجیب و تصوری متضاد با جهان حقیقی را در برداشت.
نام هر دورهای از تاریخ موسیقی غربی معمولاً دارای دو مفهوم است: اول مشخص کردن سبکی از موسیقی، دوم تعیین کردن دورهای که در آن این سبک جریان دارد. برای مثال صفت کلاسیک در مفهوم رایج آن به سبک آثار هایدن، موتسارت، بتهوون و هم چنین به دوره زمانی که این سبکها در آن جریان داشتهاند، یعنی سالهای ۱۷۷۰ تا ۱۸۳۰ گفته میشود.
واژههای کلاسیک و رمانتیک که بیان کننده سبک دورههایی از تاریخ موسیقی هستند، به دو دلیل اشکالاتی در بر دارند. اول این که هر دو کلمه در ادبیات، هنر زیبا و تاریخ عمومی دارای مفاهیم وسیع تر و متعددتری نسبت به آنچه در تاریخ موسیقی مورد استفاده قرار گرفتهاست، هستند.
کلاسیک را میتوان چیزی تمام شده، کامل، قابل نمونه برداری و نمونه قابل قبولی که آثار بعدی از روی آن ارزیابی شد نامید. با این تعریف بعضی از مصنفان قدیمی موسیقی مثلپالسترینا را میتوان کلاسیک نامید ولی برای قرون نوزدهم و بیستم این موسیقی هایدن، موتسارت و بتهون است که نمونه موسیقی کلاسیک به شمار میآید.
با وجود اینکه هر دو مکتب دارای اصول هارمونی، قواعد کلی رابطه آکوردها، ریتم، فرم و مفاهیم مشترکی هستند، اما در واقع در بسیاری از موارد از جمله اصول فکری و فلسفه موسیقی، متفاوت اند. موسیقی کلاسیک مکتب سلطه عقل، و موسیقی رمانتیک مکتب اصالت احساس است. موسیقی کلاسیک در جستجوی وحدت عقلانی اجزاء، و موسیقی رمانتیک در بیان شور و عشق و احساس است. اگر بپذیریم که شگفتی، نامحدودی و بی پایانی از خصوصیات سبک رمانتیک است، بنابراین موسیقی از همه هنرهای دیگر رمانتیک تر است، زیرا عوامل اصلی موسیقی مانند صدا و ریتم از اشیای واقعی جهان جداست. همین جدایی است که موسیقی را از هر هنر دیگری در بیان احساسات، افکار و هیجانات درونی که عوامل رمانتیک هستند مناسب تر میسازد. تجربیات و تغییرات فردی و پیشرفتهایی که در زمینه موسیقی از موتسارت تا مالر شدهاست از دید شنونده امروزی همه در جریانی سنتی و چارچوب کلی مشترک قرار دارند. مثلاً اگر موتسارت میتوانست موسیقی مالر را گوش کند، ممکن بود که از آن لذت ببرد یا این که خوشش نیاید ولی در هر صورت برایش پدیدهای عجیب و غریب نمیبود.
در یک مفهوم کلی تمام هنرها را میتوان رمانتیک فرض کرد، زیرا ممکن است هنر مواد اولیهاش را از زندگانی حقیقی بگیرد و با تغییراتی در آن دنیایی جدید و تازه بسازد که تا حدی از زندگی روزمره فاصله داشته باشد. از این لحاظ هنر رمانتیک در تاکید بیشترش بر کیفیت و شگفتی و بی رمزی با هنر کلاسیک فرق دارد. در مفهوم کلی رمانتیسم پدیدهای مختص به یک دوران نیست، بلکه در زمانهای مختلف با اشکال گوناگون در تاریخ موسیقی و دیگر هنرها ظاهر میشود. مثلاً دوره آرس نوا (هنر جدید) را نسبت به آرس آنتیکوا (هنر قدیم) یا هم چنین دوره باروک را نسبت به رنسانس یا این که هنر موسیقی قرن نوزدهم را نسبت به دوره کلاسیک میتوان رمانتیک فرض کرد.
در مکتب کلاسیک بیشتر به فرم توجه میشود در حالی که مکتب رمانتیک بیشتر به مضمون و بیان احساسات و حالات درونی اهمیت داده و زیباییهای فنی چندان مطرح نیستند.
یکی دیگر از مشخصات رمانتیسم، دگرگون ساختن برخی از ویژگیهای کلاسیک، از جمله قواعد خشک، نظم و تعادل، تمامیت و کنترل است. وضوح و روشنی که از جنبههای مهم کلاسیکها بود جایش را به نوعی تیرگی و ابهام عمدی و بیان سمبولیک در رمانتیکها داد. شخصیت هنرمند به تدریج با محتوای هنریش در آمیخت و هنرها عموماً با هم دیگر ترکیب شدند. آهنگسازان رمانتیک اکثراً با ادبیات و دیگر علوم و هنرها آشنا بودند و موسیقی و شعر در یکدیگر تأثیر فراوانی گذاشتند.
شوپنهاور معتقد بود که موسیقی همانا تصور و تجسم حقایق درونی جهان و بیان آنی احساسات همگانی است. موسیقی سازی، یعنی آن گونه موسیقی که تنها برای سازها نوشته میشود، فارغ از کلمات میتواند ارتباط احساسی و عاطفی را زودتر برقرار کند و به همین دلیل است که موسیقی سازی کمال مطلوب هنر رمانتیک است. حالت انتزاعی موسیقی سازی، جدایی آن از عوامل جهان بیرون، جنبه اسرارآمیز آن و هم چنین قدرت الهام غیرقابل مقایسهاش که بدون یاری کلمات تأثیر مستقیمی بر مغز دارد، آن را به یکی از والاترین هنرهای قرن نوزدهم تبدیل کردهاست.
نام کاربری : | |
کلمه عبور : |